روزگار ارباب اردشیر
روزگاری ارباب بود و رعیت! یكی نان بازویش را میخورد، آن یكی نان ثروت و زمینهایش را. گندم زمین ارباب، با عرق جبین رعیت طلایی میشد ولی اغلب اوقات رعیت، مزه سكههای طلا را نمیچشید. از همان دوره، اغلب اربابها ظالم معرفی شدند و رعیتها مظلوم. اما اربابهایی هم بودند كه دستشان به خیر بود و نامشان به نیكی ماند. خیابان «ارباب اردشیر» در خیابان انقلاب، نرسیده به خیابان دكتر شریعتی تداعیكننده همان دوران ارباب و رعیتی است. نامی كه در دل خود تاریخ را نگه داشته است و كنجكاومان میكند تا خانه به خانه درباره اردشیر محله و گذشته و اتفاقات این خیابان پرسوجو كنیم.
در جستوجوی ارباب
2چنار سر به فلك كشیده، قدمت خیابان را به رخ میكشد. انتهای تنها كوچه بنبست خیابان، خانهای قدیمی كه پنجرههایش در چار چوب قدیمی قاب شده با آجرهای قهوهای روی كار و بالكنی وسیع، تنها باقی مانده دوران قدیم است. دكمه زنگ قدیمی خانه، خاطرات نیم قرن پیش محله را زنده میكند و صدایش چنان خاطرهانگیز است كه نمیخواهی انگشتت را از رویش برداری! زنی از بالكن طبقه بالا نگاه میاندازد ولی پاسخی كه میشنویم ناامیدكننده است: «اینجا را تازه اجاره كردهایم و اطلاعی درباره صاحب نام خیابان نداریم.»
سكونتگاه اقلیتها
خیابان، دنج و آرام است. حتی صحنه شستوشوی اتومبیل جلو در منزل، با شیلنگ هم آدمی را مسافر سالهای دور میكند! جوانها فقط میدانند كه نام خیابان، «ارباب اردشیر» است ولی هیچ اطلاعی درباره صاحب این نام ندارند. منصور فهمی، از تراشكاران ابتدای همین خیابان، اندكی اطلاعات دارد: «روزگاری این محدوده محل سكونت اقلیتهای زرتشتی، ارامنه و كلیمی بود. زرتشتیها از شرایط مالی خوبی برخوردار بودند و شنیدهام ارباب اردشیر یكی از بزرگان زرتشتی این محل بوده كه در این محله سرمایهگذاری میكند و خانه و محل كسب و كار بنا میكند.»
اطلاعات كافی نیست ولی اهل محل یك سرنخ نشان میدهند: «صاحب قهوهخانه و نانوایی سنگكی سر كوچه تاریخ شفاهی این محلهاند.» حاج رضاعلی دوستمحمدی، نانوای قدیمی كه از سال 52 ساكن این محله بوده میگوید كه ارباب اردشیر را به چشم دیده است: «هیچ عكسی از او ندارم ولی تیپش شبیه دكتر مصدق بود. من سن و سال زیادی نداشتم ولی بزرگترها هیچوقت از او به بدی یاد نكردند و برخی هم میگفتند دست به خیر داشته است. سال1356 از ایران رفت ولی برادرش هیچوقت ازدواج نكرد و تا 20سال پیش در همین محله زندگی میکرد، تا فوت كرد.» او از وقتی كه به یاد دارد نام این خیابان «ارباب اردشیر» بوده و افراد صاحب نفوذ دولتی در آن سكونت داشتهاند.
صاحب املاك
انبار متروكه خیابان ارباب اردشیر چنین ذهنیتی ایجاد میكند كه این فضای رها شده متعلق به خاندان اردشیر باشد ولی حاج رضاعلی دوستمحمدی واقعیت را اینطور میداند: «تمام املاك این محدوده متعلق به ارباب اردشیر بود ولی این ملك متعلق به آقای توكل بود. تراكتور و شورلت وارد میكرد و خیلی معروف بود. شنیدهام كه 400دهنه مغازه را در مشهد وقف امام رضا(ع) كرده است.» كمی بالاتر، ساختمان كمیته امداد امام خمینی(ره) را نشان میدهد: «این ساختمان یكی 2دست گشته ولی قبلاً زورخانه بود. آقا تختی هم بعضی وقتها برای دید و بازدید به اینجا میآمد.»
ارباب اردشیر، همان اردشیر یگانگی است؟
وقتی نام ارباب اردشیر را در فضای مجازی جستوجو كنید خواهید خواند: اردشیر یگانگی، معروف به ارباب اردشیر در سال۱۲۷۹ خورشیدی در شهر یزد به دنیا آمد، پدرش بهرام، مادرش مروارید و 2بردار به نامهای اسفندیار و جمشید و دو خواهر به نامهای فرنگیس و مهربانو داشت. ۱۲ساله بود كه به تهران آمد و مشغول به تحصیل شد و دیپلم گرفت. در سال۱۳۱۲ با فرنگیس، دختر كیخسرو شاهرخ، نمانیده وقت ایرانیان زرتشتی در مجلس شورای ملی ازدواج كرد و آنها صاحب سه فرزند به نامهای فیروزه، پرویز و كامبیز شدند. اردشیر یگانگی در ۲دی ۱۳۳۲ بر اثر بیماری دیابت در فرانسه درگذشت و در شهر نیس به خاك سپرده شد.حالا این سؤال ایجاد شده كه خیابان ارباب اردشیر در منطقه ما، به نام همین ارباب اردشیر یگانگی است یا اردشیری كه قدیمیهای محله درباره او صحبت میكنند؟ برای كشف حقیقت، اگر اطلاعاتی در اختیارتان هست یا اگر درباره موارد مطرح شده نظر متفاوتی دارید آن را با همشهری محله در میان بگذارید.
خاطرات حاشیه خیابان
خیابان ارباب اردشیر و اطراف آن، خاطرات زیادی از تاریخ كشور را در خود جای دادهاند. مثلاً اینكه زمانی مغازههای پشت این خیابان معروف شده بود به مغازههای تیغهای. اما منظور از مغازههای تیغهای چیست؟ دوستمحمدی میگوید: «سالها پیش مسئولان وقت از این محدوده گذر میكردند كه متوجه میشوند عدهای از جوانان مقابل مغازهها مشروب میخورند و سر و صدا میكنند. به همین دلیل، اغلب مغازههای این راسته را تیغه میكشند.» نماز عید فطر سال57 در خیابان شریعتی و نزدیكی خیابان ارباب اردشیر اقامه شده است. این گفتههای حاج رضاعلی دوستمحمدی است: «آن زمان 40هزارتومان روزنامه خریداری كردم تا بیندازم زیر پای نمازگزاران. از سهراه طالقانی تا پیچشمیران را با روزنامه فرش كردم. آن زمان پول برای كسی مهم نبود، همه دنبال این بودند كه انقلاب به ثمر بنشیند.»
تنها خاطرهای كه خم ابروهایش را بیشتر و چهرهاش را غمگین میكند به دوران پیش از انقلاب باز میگردد. از ابتدای خیابان ارباب اردشیر، آن سوی خیابان شریعتی را نشان میدهد و غرق خاطرات میشود: «یك روز 8صبح چند نفر از ابتدای سهراه طالقانی با شعار مرگ بر شاه به سمت پایین در حركت بودند كه ماشینهای ارتشی از راه رسیدند. مأمورانی كه چهرهشان غیرایرانی به نظر میرسید همه را به رگبار بستند و 8نفر همینجا شهید شدند. دسته بعدی تظاهركنندهها كه رسیدند مأموران فرار كردند ولی باز هم یك شورلت رسید در آن باز شد و خیلیها را به رگبار بستند و رفتند.»
کامبیز عزیزم
کامبیز عزیز
کامبیز قدردانتم